سلام، یه چیزی؟! بیا بی وفا بشیم !!!
دوست دارم که ما یه جور از همدیگه جدا بشیم
فکرشو کردم و گفتم واسه چی دیوونه شیم
بهتره ما هم مث تموم عاقلا بشیم
هدف من و تو از حرفای زیبامون چیه
کاشکی تصمیم بگیریم با یکی آشنا بشیم
میدونی، دیدم نمیشه من و تو با هم باشیم
هر کدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم
ما دو تا اسیر همدیگه شدیم یه جور بد
کاش فراموش کنیم و از دست هم رها بشیم
دور شدیم از حرفای روزای آشناییمون
سخته اما بیا باز مثه غریبه ها بشیم
ستاره خواستم بچینم، دیگه دستم نرسید
ما باید نزدیکتر از این به ستاره ها بشیم
یه چیزی مثه یه شک منو رها نمیکنه
بیا امشب من و تو غرق یه دعا بشیم
فکرشو کردی دیگه خدا ما رو دوست نداره؟
بیا باز بنده های عزیز واسه خدا بشیم
یکی باید بگه آخر منو تو کجای کاریم
وسط یه راه روشن یا هنوزم توی غاریم
حالا دیگه رویاهای پوشالی رو از سرم بیرون کردم
به جاشون یه عالمه شقایق وحشی در اومده
درست مثل همونی که تو بهم دادی
یکی از یه جایی تصمیم گرفت من و تو باهم یه راه جدیدی رو شروع کنیم
روز پایان یه راه بن بست و همراه شدن با تو
توی یه جاده ی سبز، زیر یه آسمون آبی
شاید هنوز دلم ترک داره، چشام به یاد احساسی که داشتم خیس میشه
ولی ما با هم تف دادیم
می خوام با تو به اون حس برسم
می خوام حالا تو بشی ماه من، تو بشی آغوش تنهایی من
دانووووول دوست دارم
همیشه نگاهی رو باور کن که
وقتی از آن دور شدی در انتظارت بماند...
خیلی خسته ام بهار ... هم فکرم ... هم دلم ... هم جسمم ... همه و همه مشغولند. به بغلت
که نه بلکه اون جای خودش رو داره ... فقط به صدات همین الان احتیاج دارم که نازمو
بکشی تا خودمو بر روی طنین صدات معلق کنم. تمام دلخوشی هام رنگ و بوی یاس و
ناامیدی گرفت و اگر زنده ام بخاطر اینکه به من قول دادی اون دنیا با من میمونی. میخوام
بخوابم... با یاد تو عزیز بی وفا.
هفت شهر عشق
:شهر اول : نگاه و دلربایی
شهر دوم : دیدار و آشنایی
شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی
شهر چهارم : بهانه،فکر،جدایی
شهر پنجم : بی وفایی
شهر ششم : دوری و بی اعتنایی
شهر هفتم : اشک،آه،تنهایی
دو قلب که به یک چیز باور دارند
و در کنار هم تا ابد می تپند
و تو می دانی که ما دو قلبیم که به یک چیز ایمان داریم
با هم ، برای همیشه و تا ابد
مهم نیست که چقدر از هم فاصله داریم
ما می دانیم که همیشه در قلب هم هستیم