می روی تـا بـا نـبودن عشق را پـرپـر کـنـی
می روی با اشک حسرت ، دیده ام را تر کـنی
آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
من نـبـاشم ، می تـوانـی روزها را سـر کـنی ؟
در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
آیـنـه شو ، گریـه ام را حس کـنی ، باور کـنی
سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
عاقـبـت میخواسـتی در قـلـب من خنجـر کـنـی
بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
کـاش می شـد قـصـه عـشـق مـرا بـاور کـنـی
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه یعنی آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه اتش میزند بر جسم و جان
اما بر میدارداین شرم از میان
بوسه یعنی عشق خالی از گناه
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی قلب تو از آنه من
بوسه یعنی تو همیشه مال من
در نگاهم بود
در لحظه های پر از سکوت حنجره
و در احساس دور یک نفس
دور، خیلی دور، به نزدیکی همان احساس و همان نگاه
و نزدیکِ نزدیک، به دوری آن صدای پر از سکوت
اما بود
همیشه
نه در نگاه و حس و ...
در تمام وجودم که جز او نبود
دلو راحت میشه برد با دو تا خنده تُــرد
شب و راحت میشه خوابید نفهمید , که مرد!
ولی افسوس که این کار برایم سخت است
زندگی سوختن پروانه و بعدش شمع است
من و تو روز شبی با دل هم تا کردیم
چون نبودیم , یاد هم در دل هم جا کردیم
شاد بودیم , نـفـهـمیــده و نا دانـسـته
عاشق و شاعر و معشوق , نگو آهسته!
داد میزنم این عشق که دارم ای دوست
رفتی و جدا شده روح ز تن , جز این پوست
درد دل میکنم از دوری تو با هر دوست
دوست ندارم که نباشی , بگویم عشق اوست
ای یار کجایی که تمام بدنم تاول زد
این پرده مخفی شب و روزم شب زد
این پرده به دست غم تو وا میشد
رفتی و این تنگی همه در دل جا شد
کاش آن روز که رفتی خبرم می کردی
کاش , اصلا با خود , هم سفرم می کردی
قایق طوفان زده تو دگر اینجا نیست
رفتست از این سوی دگر دریا نیست
دریای خطر ناک , دگر آنجا نیست
آن موج شکسته , خبر از غوغا نیست