نمی دونستی....نمی دونستی میمرم بی تو! بدون چشات.....
رفتی از بَرم، تو می دونستی که دلم بسته به سازِ صدات
آرزومه که نمیدونستی که من میمیرم برات! میمیرم برات !
عاشقم هنوز... نمیخواستی که بمونی و بسوزی به سازِ دلم
گفتی من میرم...تو میخواستی بری تا فرداها..آره خوشگلم
برو راهی نیس تا فرداها، حتی تا دلم
سفرت بخیر...اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور
سفرت به خیر....برو گر شکستی ز من ,میتونی دوباره بساز
از دلی شکسته,نا امید و خسته ...تو باخت غرور!ببازم غرور
نمیخوام بیای...نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمیخوام ازت....نمیخوام ازت مثه یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی، میخوام که فقط آرزوم بشی... آرزوم بشی.....
دل من عاشق شده طفلی گناهی نداره،
چشای مست تو هی سر به سر من میذاره،
دیدی گفتم که یه روز تو هم دلم رو میشکنی؟
میدونستم که چقدر راحت ازم دل میکنی،
من نگفتم که دلم چقدر هواخواه تو ِ ،
عاشق چشما و اون قلب گنهکار تو ِ ،
من نگفتم ولی با چشام که فریاد میزدم،
با نگاه عاشقم اسمتو هی داد میزدم،
حالا یاد خندههات به قلب من سنگ میزنه،
صورت خندههامو با غصههات رنگ میزنه،
حالا چشم تو دیگه دنبال چشمای دیگست،
دستایی رو دوست دارم که توی دستای دیگست