••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

من ازچه چیزتوای زندگی کنم پرهیز

که انعطاف تویکسان نشسته درهرچیز

تفاهمی است- میان من وتووگل سرخ

رفاقتی است- میان توومن وپاییز

به فصل فصل تومعتادم ،ای مخدرمن!

بجوی تشنه رگهای من،بریز،بریز

نه آب وخاک – که آتش وکه باد – میداند

چه صادقانه توبامن نشسته ای،من نیز

اسیرسحرکلام توام،بگو:بنشین

مطیع برق پیام توام،بگو:برخیز

مرابه وسعت پروازت ای پرنده!مخوان

که وانمی شود این قفل با کلید گریز

به امید روشنی سوختیم و غافل ماندیم

 از خاکستری که دیگران را از وسوسه روشنایی خواهد انداخت .

 اکنون آیا دلی برای سوختن و

 روحی برای روشن نمودن سراغ دارید ؟

کاش به قدر و حد همان روشنای سوختنمان

 قدر نهاده می شدیم و کاش قدر می نهادیم

 به سوختگانی که به خاطر روشنی دل ما سوختند .

 

خاموشم...

    مثل هر شب ...

 مثل همیشه...

 و دیواری که  میدهدم گوش ...

  هرشب...

هر روز

 بر دیوار قاب عکسی دارم

قاب عکس محبوب

که مرا می بیند

قطره اشکی که در گوشه چشمم نمی شیند

      و اتاقی بس سرد!...

    و دلی پر. از درد

 همه ی حرفهای من و دیوار...

 آه...

     سکوتی بیش نبود در قیر شبانگاه...

 

 

یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست بشم

اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام

بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم
 
 فکر خوبیه
 
 منم خیلی تنهام
 
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم
 
اخه میدونی من اینجا
 
خیلی تنهام
 
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم
 
 فکر خوبیه
 
منم خیلی تنهام
 
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور
 
جایی که هیچ مزاحمی نباشه
 
وقتی همه چیز حل شد 
 
تو هم بیا اونجا
 
 اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام
 
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم
 
 فکر خوبیه
 
 منم خیلی تنهام
 
یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم
 
 اخه میدونی من
 
اینجا خیلی تنهام
 
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم
 
فکر خوبیه
 
 منم خیلی تنهام
 
یه روز دیگه تو نامه برام نوشت:
 
 من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم
 
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام
 
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:
 
 اره میدونم
 
فکر خوبیه
 
منم خیلی تنهام
 
حالا دیگه اون تنها نیست
 
 و از این بابت خوشحالم
 
 و چیزی که بیشتر از اون
 
خوشحالم میکنه اینه که هنوز
 
 نمیدونه که من
 
 خیلی خیلی تنهام....     
 
 
 

داشتم می رفتم که با همه چیزخدا حافطی کنم

داشتم می رفتم تا از این دنیا

با تمام نیرنگ ها بدیهاو پستی هایش فرار کنم

گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد

 در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم

 و هر چه بیشتر پیش می رفتم

بیشتر رنج می بردم

از همه چیز دل بریده بودم

در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم

دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد

دلم از سنگ شده بود وجودم سرد سرد

 تنها برای خاک زنده بودم

من در نظر درختان ، گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم 

 من با زندگی لج کرده بودم

و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید

حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام 

 تمام حرفها و اشکهایم را پشت غرورم پنهان کرده بودم

نمی خواستم که کسی برایم گریه کند

من تصور می کردم راهی برای بازگشت وجود ندارد

از سراسر وجودم غرور می جوشید 

 که از بازگشتم خودداری می کردم

تا اینکه درراه بوی گلی نظرم را جلب کرد

باد موسیقی زندگی را می نواخت

 و من با گلها می رقصیدم

دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود

و حالا زنده ام که زندگی کنم به عشق

 

هروقت دلت گرفت
 
هروقت آسمون برات مثل همیشه آبی نبود
 
 هر وقت احساس کردی داری
 
 زیر بار مشکلات خورد میشی
 
هروقت حس کردی دیگه
 
به درد هیچ کاری نمیخوری 
 
هروقت حس کردی که خیلی بی مصرف و پوچی 
 
هروقت حس کردی خیلی تنها شدی ،
 
  به اون بالا نگاه کن .
 
Image hosting by TinyPic
 
ته دلت با اون خلوت کن 
 
 اونی که همیشه همراهته
 
ولی تو نمی بینیش
 
اونی که همیشه مراقبته ولی تو بی خبری
 
اونی که طاقت نمیاره تو یه گوشه غمگین بشینی
 
اونی که فقط صفتش بخششه و سراسر صفاست
 
به اونی فکر کن که برات بارون میفرسته
 
 تا تو زیر بارون قدم بزنی و تازه بشی
 
به اونی فکر کن که هر روز
 
 رنگ آسمونو عوض میکنه
 
 تا برات یکنواخت نباشه
 
به اونی فکر کن که نمیزاره تنها بمونی
 
از اون بخواه . فقط از اون کمک بگیر
 
به چیزهای قشنگی که برات هدیه فرستاده فکر کن
 
به پدر و مادر و دوستای خوبت 
 
 ببینم چند وقته به چشمای
 
مادر و پدرت خیره نشدی ؟
 
Image hosting by TinyPic
 
چند وقته که صورتشونو نبوسیدی ؟
 
چند وقته که صداشون نکردی ؟
 
چند وقته که تنهایی  رو
 
 خودت برای خودت ساختی ؟
                                        
   بی حرکت نشستی !
 
Image hosting by TinyPic
 
که چی بشه ؟
 
تا کی؟
 
تا خودت نخوای هیچوقت تغییری نمیکنی
 
تا خودت نخوای که به مشکلات غلبه کنی
 
هیچ کس نمیتونه کمکت کنه
 
پاشو
 
یه یاعلی بگو و آستین هاتو بالا بزن
 
پاشو به دورو برت خوب نگاه کن
 
اینهمه قشنگی
 
اینهمه زیبایی
 
اینهمه کسانی که میتونی حداقل تنهایی تو
 
 با اونها قسمت کنی  اما تو نمی خوای
 
تو میخوای فقط یه گوشه کز کنی
 
و بگی این سرنوشت منه ؟
 
سرنوشت توی دستای من و توست
 
سر نوشت با همت خودمون رقم زده میشه
 
پاشو 
 
 وقت داره میگذره
 
عمر رفته برای هیچ کس بر نگشته
 
 و برای تو هم هیچ وقت بر نمیگرده
 
به مشکلات نیشخند بزن
 
 قبل از اینکه توی چنگالش اسیر بشی
 
دستتو محکم به ریسمانی که
 
 خدا برات میفرسته گره بزن
 
نترس
 
برو جلو
 
هر وقت از هر چیز ترسیدی برو سمتش
 
برو توی دلش 
 
 اینطوری دیگه ترس برات معنی نداره
 
فقط بجنب 
                                              
  وقت کمه  
               

Image hosting by TinyPic

 
 اما اگه بخوای و همت کنی
 
 توی این وقت کم خیلی هم وقت زیاد میاری
 
فقط پاشو
 
زودتر
 

سکوت کردم...

 به اندازه همه حرفهایم

گفته بودی، از غرورم

 از سکوتم، خسته ای

من شکستم هر دو را

گفته بودم، از سکوتت

 از غرورت٬ خسته ام

به خاموشی مغرورانه ات

شکستی تو مرا

با تو گفتم

از همه تنهایی ام، خستگی ام

با تو گفتم تا بدانی

با همه ناجیگری، بی ناجی ام

تو، سکوتت خنجریست

بر قلب من

و حضورت، مرهمی

بر زخم من

پس، باش

تا همیشه با من باش

حتی اگر خاموشی...

از تمام عمق دلم صدایت می کنم

فریادم درون جمجمه ام می پیچد

و هیج صدایی از دهانم خارج نمی شود

و تو مثل همیشه

حتی بدون یک نیم نگاه

از کنارم بی تفاوت رد می شوی

نمی دانم

شاید عادت کرده ای به همیشه بودنم

بدون شک!

نازنین

با من ماندن

خطر کردن است

کار تو درست بود 

کاش می توانستم

 فراموش کنم انتظار کشیدنت را

کاش می توانستم

ترک کنم بی دریغ دوست داشتنت را
 
 

 
 
 

دلتنگ

تا حالا دلتنگ کسی شدی؟ اصلا می دونی دلتنگی چیه؟ اونم از بدترین نوعش؟بزرگترین

دلتنگی اینه که بدونی کسی که دوستش داری هیچوقت مال تو نمی شه اینه که بدونی یه

 روز از کسی که دوستش داری باید جدا بشی چه بخوای چه نخوای

زندگیم با یه تخته وایت برد و یه ماژیک عجین شده....

هی روش یه چیزی مینویسم...هی پاک میکنم...هی مینویسم...هی پاک میکنم...

لابه لاشم حرف میزنم...به نظر بقیه حرفای قشنگ!!! میزنم...اما خودم فکر میکنم اراجیف میگم ...

دلم میخواست اگه قرار بود یه تخته وایت برد و ماژیک داشتم ....

روش آدما رو مینوشتم و پاک میکردم...اونوقت لذت بیشتری میبردم قطعا...

چی شد یاد این موضوع افتادم؟؟؟

آهان!

دیشب تموم مدت که خواب بودم...با دوست پسر اولی بودم...قیافه ش یادم رفته بود...چه برسه به حرفاش.

صبح که مامانه صدام کرد که خواب نمونم...نمیدونم چی شد که بلند از زیر پتوم گفتم:

مامان من دلم درد میکنه...امروز مدرسه نمیرم!!!

...

...

 

میخوام اعتراف کنم که حرفای باکلاسم ته کشیده...کتاب نخونده م...و نمیخوام بخونم واسه یه مدت.

توی دره تنهاییم انقده خوشم که نه سارتری هست نه کامویی...نه حتی مارکزی که برام داستان مهربونی بگه...

حرفای باکلاسم ته کشیده...از اون سالهای دور که به هوای باباهه داستایوفسکی و چخوف میخوندم خیلی گذشته...حتی یادم نمیاد که راسکولنیکوف چه شکلی بوده!!!

حتی دیگه خیلی وقته شبا خیال عشق مارال و گل ممد کلیدر دولت آبادی سراغم نمیاد...

از مقایسه زندگی خودم با ژان کریستف رومن رولانم دیگه چیزی عایدم نمیشه...

هر روز بی تفادت تر از روز قبل از جلوی کتابخونه م رد میشم..

حرفای باکلاسم واقعا ته کشیده...

روحش را به من بخشید

من خواب بودم آن روز

و خواب هستم امروز

 

حالا سالی چهار ماه می گرید

همان که روحش را هدیه کرد

همان که عاشق بود و بخشید

 

وای به من که خواب بودم

وای به من که خوابم

کاش کسی دعایی می کرد

 

بابا این دل پره به کی بگم؟؟؟

بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگـــــــر گذشتم

دیگر تو هم بیگانه شــو چون دیگران با ســـــرگذشتـــم

می خواهم عشقت در دل بمیرد

می خواهم تا دیگــــر در ســــــــــر یادت پایان گیرد

بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگـــــــر گذشتم

دیگر تو هم بیگانه شــو چون دیگران با ســـــرگذشتـــم

هر عشقی می میرد خاموشی می گیرد

عـشــق تـــــو نمـــی میـــــرد

باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمی گیرد

من ُ تو مثلِ دو تا خط می مونیم،
که تو یه دفتر ِ مشق اسیر شُدیم!
نرسیدیم به هم ُ آخرشم،
تو همون دفتر ِ کهنه پیر شدیم!
بی هم ُ کنار هم روزا گذشت،
دستای من نرسید به دست ِ تو!
می دونیم که ما به هم نمی رسیم،
مگه با شکست ِمن، شکستِ‌ تو!
اگر من بشکنم ُ تو بی خیال،
بگذری از منًُ تنهام بذاری،
اگه با تموم ِ این خاطره ها،
تو همین دفتر ِ مشق جام بذاری،
بعد از اون دیگه نه من مال ِ منه،
نه تو تکیه گاه ِ این شکسته یی!
بیا عاشق بمونیم کنار ِ هم،
نگو از این نرسیدن خسته یی!
تو نمی رسی به من آخرِ بازی همینه!

آخرِ عشق ِ دوتا خط ِ‌موازی همینه!

تو در کنار من دگر معنی ما نمی دهد               به این دل بیمار من کسی دوا نمی دهد

دیگر دل تنهای من مال شما نمی شود                 صفای دوران شما از یاد ما نمی رود

قلبم از این دنیای غم دیگر جدا نمی شود      

    دیگر هدف از عشق ما هرگز خدا نمی شود

وقتی تو از قلبم شدی یاران همه یکجا شدند            با رفتنت از نزد من دنیا دنیا نمی شود

حال که در عمق دلم تنها ترین تنها شدی      

  بمان کنار من بمان بی تو صفا نمی شود

در این زمان در این جهان فراغ غوغا می کند        یادت که هست می گفتی با من جفا نمی شود

تنها سخن در این جهان پول است پول بی زبان             بدون پول با کسی عمراً وفا نمی شود 

خلاصه و لُپ کلام              بود به تو عرض سلام

تا که بدونه دلبرم             هنوز اونو خیلی می خوام

این شعر از خودمه از این کامل تر بود ولی دفترمو

 توی خونه گم کردم جرأت هم ندارم از کسی بپرسم کجاست هر کجاش که یادم بود نوشتم

خدا کنه خوشت بیاد

بهش بگین بی خبرم بپرسین عشقمون چی شد ؟

چشم سیاش طرز نگاش حجب و حیاش مال کی شد ؟

اونی که تازه اومد و توی دلم خاطره شد

بهش بگین با رفتنش کار دلم یکسره شد

دیونه بود اما منم دیوونه تر از عشق اون

قلبمو زد به نامشو پر زد و رفت به آسمون

پر زد و رفت حتی برام خط و نشون هم نکشید

رفت و نشست رو شونه ی اون که به فکرم نرسید

بهش بگین همین روزا توی دلم می کشمش

خدا نیاره اون روز رو بیافته چشمم تو چشش