-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردین 1386 19:58
من ازچه چیزتوای زندگی کنم پرهیز که انعطاف تویکسان نشسته درهرچیز تفاهمی است- میان من وتووگل سرخ رفاقتی است- میان توومن وپاییز به فصل فصل تومعتادم ،ای مخدرمن! بجوی تشنه رگهای من،بریز،بریز نه آب وخاک – که آتش وکه باد – میداند چه صادقانه توبامن نشسته ای،من نیز اسیرسحرکلام توام،بگو:بنشین مطیع برق پیام توام،بگو:برخیز مرابه...
-
دلتنگ
یکشنبه 26 فروردین 1386 11:48
تا حالا دلتنگ کسی شدی؟ اصلا می دونی دلتنگی چیه؟ اونم از بدترین نوعش؟بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی کسی که دوستش داری هیچوقت مال تو نمی شه اینه که بدونی یه روز از کسی که دوستش داری باید جدا بشی چه بخوای چه نخوای
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردین 1386 11:46
زندگیم با یه تخته وایت برد و یه ماژیک عجین شده.... هی روش یه چیزی مینویسم...هی پاک میکنم...هی مینویسم...هی پاک میکنم... لابه لاشم حرف میزنم...به نظر بقیه حرفای قشنگ!!! میزنم...اما خودم فکر میکنم اراجیف میگم ... دلم میخواست اگه قرار بود یه تخته وایت برد و ماژیک داشتم .... روش آدما رو مینوشتم و پاک میکردم...اونوقت لذت...
-
بابا این دل پره به کی بگم؟؟؟
شنبه 18 فروردین 1386 20:56
بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگـــــــر گذشتم دیگر تو هم بیگانه شــو چون دیگران با ســـــرگذشتـــ م می خواهم عشقت در دل بمیرد می خواهم تا دیگــــر در ســــــــــر یادت پایان گیرد بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگـــــــر گذشتم دیگر تو هم بیگانه شــو چون دیگران با ســـــرگذشتـــ م هر عشقی می میرد خاموشی می گیرد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 فروردین 1386 12:56
دیدی چی شد خدایا چرا همه چی خراب شد، خودت گفتی صبر داشته باشم همه چی درست میشه، ولی همین صبر باعث شد همه چیمو از دست بدم ، خدایا چرا باید این جوری بشه، چرا باید با من همچین کاری رو بکنه، من که یه عالمه دوسش داشتم ،براش می مردم، فقط ازش دور بودم،یعنی تحمل دوریمو نداشت ،نه میدونم این نیست، پسرا طاقت تنهایی ندارن. خدایا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردین 1386 19:25
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردین 1386 19:23
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من یادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردین 1386 18:59
تو که باشی غم ندارم غصه وماتم ندارم بمون کنار قلب من سیاه نکن روزگارم بی تو زندگی درده هوای عاشقی سرده بمون که ناز اون نگات منو دیونه کرده سایه بی تو بی قراره یه لحظه آروم نداره می ره جای سیاهی نوره آفتاب رو می یاره عمرم با تو زندگی وگرنه افسردگی عمرم فدای چشم تو وگرنه افسردگی برگ برنده با تو لبای خنده با تو بمون تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 فروردین 1386 20:12
دوسش داشتم و دارم و خواهم داشت عشق یعنی با غم الفت داشتن سوختن با درد نسبت داشتن عشق در یک جمله یعنی انتظار انتظار روز رجـــعت داشتن عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی در جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشمان تر عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1386 21:06
باز با آن دیگری دیدم تورا جای قهرو اخم خندیدم تورا بازگفتی اشتباهت دیدم گفتمت باشد بخشیدم تورا باز هم این قصه ات تکرار شد با رقیبان رفتنت انکار شد آنقدر رفتی که دیگر قلب من از تو و عشق تو بیزار شد آن رقیبان یک شبت می خواستند زره زره پاکیت می کاستند شب به مهمانخانه ات مهمان شدند صبح اما از برت برخواستند آمدی گفتی...
-
آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم
سهشنبه 7 فروردین 1386 21:01
خدایا شاید مرا دیگر فردایی نباشد. پس امروز را به من ببخش تا آنرا در هوای تو سر کنم. شاید دیگر الهامی نباشد تا باز از تو گویم پس بگذار در تکرار سخن آخر بمانم و در جایی که جز من و تو کس دیگری نیست خود را از آن تو بدانم که تو مرا برای خود آفریدی زندگی را با نگاهی بمن آموختی و مرا در مرگ دریافتی و تو با صداقت بمن گفتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1386 15:11
دوست دارم خفنا!!! هیچ نمی دونستم انقدر جلو اون ضعیفم! راستش بدم نیومد! اصلا نمی تونم باهاش لجبازی کنم. همش فکر می کنم این شاید آخرین فرصتی باشه که بتونم بهش بگم دوسش دارم، شاید این یه فرصت خیلی چیزا رو عوض کنه. واسه همین نمی تونم احساسم رو تو خودم نگر دارم. خب دوست داشتن من این مدلیه دیگه! هنوزم نمی دونم چیش شده ۷-۸...
-
فراموشم نکن.
یکشنبه 27 اسفند 1385 17:54
اینم دوست عزیز ما اقا عرفان گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه به جا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه فاصله بین منو تو تا کجا ادامه داره قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه روز موعود مطمئن باش که زیادم دور نیست من کنار تو وتو مال منی تا همیشه نمی دونم که کجا و با که هستی نمی خوامم که بدونم با تو من خونه ای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفند 1385 18:08
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفند 1385 16:12
دلم هوای نـوشـتن کرده بود امشب ... باد و بارانی بود اندرون دلم ... و صدای چند کلاغ و جیرجیرک ... کاغذی و قلمی و کرور کرور دل برای نوشتن ! خوب ... برای که بنویسم حالا ؟ تازه ، برای کسی هم که بنویسم ، چه کسی ببرد برایش ؟! یادم آمد ... آدم برای خدا چیزکه بنویسد و بگذارد زیر فرش ، خدا خودش برمی دارد ... ! پرشدم از شوق...
-
بگو بگو بگو بگو دوسم داری
شنبه 19 اسفند 1385 20:39
وای که چقد تو رو دوست دارم و میمیرم واسه تو تا همیشه تو قلبمی میمیرم واسه چشمای قشنگت بگو بگو بگو بگو دوسم داری دیگه نگو نمیای که میمیرم وقتی نیستی بهونه می گیرم بازی نکن با دلم که میمیره بیا که دلم پیشه قلبت گیره نکنه که دیونه شی به عشقه من شک کنی نکنه بی وفا بشی بخوای منو دک کنی نکنه می خوای بری بازم بد بشی شاید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفند 1385 11:45
چگونه دلتنگیهایم را به تصویر بکشم چگونه بگویم دوستت دارم تا باور کنی همیشه در قلب منی من اگه توی دنیا دوتا امید داشته باشم اولی خداست و دومی تویی بدون تو دنیا برام هیچ ارزشی نداره با این وجود از ته دل میگویم دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1385 19:37
زندگی رویا نیست زندگی زیبایی است می توان از میان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هر دو بی زار از این فاصله هاست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1385 19:18
ا گه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه هر نفسم تنها تویی اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی اگه بگم بال منی لحظه پرواز منی میشی برام خاطره قشنگ لحظه وصال میشی برام باغبون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفند 1385 20:40
عاشقه کسی باش که قلب بزرگی داشته باشه تا مجبور نشی برای اینکه تو قلبش جا بشی خودت رو کوچیک کنی عاشقه کسی باش که قلب بزرگی داشته باشه تا مجبور نشی برای اینکه تو قلبش جا بشی خودت رو کوچیک کنی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اسفند 1385 20:04
تو به من می خندی تو به من می خندی من به یک روز سفید که دلم را جایی ، با مدادی کوچک ، بر دیوار خرابه ای دور نقش زدم تو به من می خندی من به میخ دیوار تا به کی ، پشت این قاب کهنه ی قشنگ می ماند که بگوید : زندگی در چهار چوبش زیباست تو به من می خندی من به یک چرخ قدیمی که به یاد آسیابان پیر با این جریان ضعیف آب ، هنوز می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اسفند 1385 19:51
جاده سرنوشت در دسته تعمیره دور بزن این تقدیره به قوله بچه های ۰۲۸۱غم مخور ماهی بخور
-
بغض خنده
جمعه 4 اسفند 1385 19:43
امروز وقتی که از کافی نت اومدم بیرون تا خونه پیاده اومدم البته با یکی از دوستان بودم نمی دونم دسته خودم نبودم مثله یه دیونه که هیچی نمی فهمه شکِ خیلی بزرگی به من وارد کردی خیلی بزرگ از کافی ینت تا خونه هی بلند بلند می خندیدم واییییی مردم ها رو چه جوری نگاه می کردند اصلا دسته خودم نبودم بهد از 4 ماه بغض اول باری بود که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفند 1385 14:18
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفند 1385 12:33
گفت : سلام ! گفتم : سلام ! معصومانه گفت : می مانی ؟ گفتم : تو چطور ؟ محکم گفت : همیشه می مانم ! گفتم : می مانم . روزها گذشت . روزی عزم رفتن کرد . گفتم : تو که گفته بودی می مانی ؟! گفت : نمی توانم ! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم ! دلم گرفته آسمون از خودم خسته ترم تو روزگار بی کسی یه عمره در به درم m عسلم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 بهمن 1385 16:38
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحموشتابان میرسد پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست من که میدانم اجل ناخوانده و بیدادگر سرزده می آید و راه فرای نیست...
-
یا علی
یکشنبه 15 بهمن 1385 19:40
-
دوست دارم
شنبه 14 بهمن 1385 23:51
تو را مرور می کنم برای درک حس تو برای لمس بودنت ز خود عبور می کنم به تو نمی رسم ولی به جای تو درون من سکوت رخنه می کند در آسمان برای من ستاره گریه می کند دلم دستتو می خواد با یه فنجون قهوه ی تلخ با یه ظرف بستنی میوه ای با یه عالمه قلب و ستاره ی کوچولوی شیرین رنگی الان کاملا واضحه که این بستنی توت فرنگی واسه چی اینجاست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 بهمن 1385 17:25
مسافر یه غریبه توی غربتش اسیره اگه دستشو نگیری توی غصه هاش میمیره زیر سایه بون غربت یه دل پر از محبت دل یارم که غریبه پر اشک و آه و حسرت دیگه برگشتی نداره دلایی که غصه داره روز و شب بیاد چشمات چشاشو هم میذاره قطره اشکاش دونه دونه میریزن به روی گونه میرن اگه نباشی همشون با یه بهونه دستشو بگیر تو دستات لبشو به خنده واکن...
-
:))
یکشنبه 8 بهمن 1385 11:14
بیا و به درد دلم گوش کن شعله کهنه دلتنگی را خاموش کن روزای قشنگمون یکی یکی رفت که رفت واسه ما اون خاطرات کودکی رفت که رفت تو حیاط عطر خوش اون شاخه یاس یادته ببینم تابستونا گوشواره گیلاس یادته ...... من و تو همیشه خوش باور و رویایی بودیم ماه پیشونی بودیم وپری دریایی بودیم. چی اومد به روزمون اینجوری دلگیر شدیم من و تو...