-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذر 1385 23:35
تو به من خندیدی ....و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز.... خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذر 1385 20:02
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 21:30
می گویند هر چه عاشق از معشوق دور باشد باز هم دلش همراه اوست . دلم از دوری او همچون پروانه ای سر گردان است . مدتی است که خورشید دلم در پشت ابری تار محو شده . عصر یخبندان در این سرزمین آتش بر هستی ام میزند . این عجیب است ولی آتش از آن روی که دل ، زده یخ ، اشک به چشمم نشود جاری دگر . اشک چشمم مثل اشک مردگان دور چشمم حلقه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 17:47
آمدم به دیدارت ولی همراه اندوه آمدم ولی با دیدگان شسته در اشک آمدم ولی همچو گل پائیز دیده شادابی اش بر باد رفته، رنگش پریده گفتم شگفتا، ای دلارام ، ای پناهم این خستگی از چیست در چشم سیاهت، رفته چرا لبخند گرمت این سایه غم چیست در موج نگاهت او: همراه آهی گفت: زیرا که من، درپنجه تقدیر اسیرم من درحصار سرنوشتم میسی ب ی ت ا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 17:46
مثِ هزاری ِ مُچاله، تَه ِ جیب ِ یه شوفر تاکسی! مثِ قطره ی مُف، نوک ِ دماغ ِ یه عَمَلی! مثِ عطر ِ دَسمال ِ ابریشم، تو آستین ِ پیرهن ِ یه خانوم خانوما! مث ِ مقدس شدن ِ یه شمع، وقتی که برق می ره! مث ِ رنگ ِ کبود ِ خون ِ انار، دورِ لبای یه پسرْ بچه! مث ِ قشنگی ِ پشه ْ بند، رو پُشت ِ بوم ِ مهتاب ْ زده! مثِ طعم ِ قرص ِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 17:42
می خواستم به شور تو شیدا شوم، نشد درتاروپود عشق تومعنا شوم، نشد ابر هزار جنگل جان را به جان خویش باریده ام که در تو شکوفا شوم، نشد گم بوده ام نشد به عشق تو پیدا شوم، نشد هرگز نشد به عشق تو پیدا شوم، نشد شمع بگریست که در این سوز و گداز کز چه پروانه زمن بی خبر است بسرش فکر و صد سودا بود عاشق آنست که بی پا و سر است گفت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 17:31
گلم این گل برای تو
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 12:38
بای بای
-
اصلاً عوض نشو!
شنبه 18 آذر 1385 12:21
دوستت داشتم ...یادت هست ؟ ...گفتم دوستت دارم ... و تو گفتی کوچکی برای دوست داشتن ....رفتم تا بزرگ شوم ... اما انقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوستت داشتم هزاران هزار بار قسم خوردم نام تو را بر زبان نیاورم اما چه کنم همان قسم هم نام تو بود یک نصیحت: مواظب خودت باش! یک خواهش: اصلاً عوض نشو! یک آرزو: فراموشم نکن! یک دروغ:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1385 21:54
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1385 21:54
خاک را باخون دل گل ساختم... خون دل خوردم زگل دل ساختم... زین سبب دل محرم راز من است... پرده عشاق غم ساز من است... خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است... خار خشک از منت ابر بهار آسوده است... گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار... خاطرت از گریة بی اختیار آسوده است... گریه کن ای قلب من دیوانه شو او میرود بعد از این با هر کس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1385 02:30
از خدا سپاس گذارم بخاطر لطفی که به من داره این روزها عاشق او بودم افتخاریست که نصیب هر کسی نمی شود غیر تو عشقی نجویم من و تنهایی و دل . یک بغل آرزوی خشک .....که به نخ کرده ام وتوی اتاقم زده ام بارها شب که شد از خاطره ها پرسیدم ..که چرا این همه افسوس ؟ چرا غمزده ام؟ با همکاری ب ی ت ا خانم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1385 01:40
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده. برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن. برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر. برای عشق وصال کن ولی فرار نکن. برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . با تشکر از ب ی ت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آذر 1385 23:34
دختری از پسری پرسید :آیا منو قشنگ می دونی؟ پسر جواب داد : نه ! پرسید : آیا دلت می خواد تا ابد با من بمونی؟ گفت :نه ! سپس پرسید :اگر ترکت کنم گریه می کنی ؟ و بار دیگر تکرار کرد :نه ! دختر خیلی ناراحت شد .... وقتی برای آخرین لحظه با چشمانی که پر از اشک بود به پسر نگاه کرد ..... پسر دست هایش را گرفت و گفت :تو قشنگ نیستی...
-
دلم برای دوست داشتنت تنگ خواهد شد
پنجشنبه 16 آذر 1385 16:19
دلم برای دوست داشتنت تنگ خواهد شد دلم برای آرامش آغوشت تنگ خواهد شد. دلم برای تنهایی و منتظر زنگ تلفن تو ماندن تنگ خواهدشد دلم برای شادی آمدنت و درد رفتنت تنگ خواهدشد و پس از مدتی دلم برای دلتنگی برای دوست داشتن تو تنگ خواهد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آذر 1385 22:11
-
:))
سهشنبه 14 آذر 1385 21:54
ماه من قصه نخور دنیا جذرو مد داره دنیامون یه عالمه آدم خوب و بد داره ماه من غصه نخور گریه پناه آدماست تروتازه موندن گل مال اشک شبنماس ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمی شه اونی که غصه نداشته باشه آدم نمی شه ماه من غصه نخور دنیا روبسپار به خدا هردومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آذر 1385 21:48
دیروز دستامون دور از هم تنها از هم جدا امروز یک عشق بی پایان آغاز ماست ای همصدا دیروز قصه مون رویا بود ما گم ما سرگردون امروز ما تو آغوش هم پر می گیریم ای مهربون دنیای ما با هم زندگی می سازه دو پرنده یه پروازه لبهای ما با هم دنیای پر خواهش بوسه هامون آغاز عشق دیروز پوچ و بی معنا بود تاریک بی انتها امروز ما تو چشمای هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آذر 1385 10:31
-
به سلامتی
دوشنبه 13 آذر 1385 19:53
به سلامتی سه تن ناموس ورفیق و وطن به سلامتی سه کس سرباز و زندونی و و بی کس به سلامتی باغبونی که زمستونش و بیشتر از بهار دوست داره
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذر 1385 19:45
عشق فقط عشقه لاتی عرق و آبجو با هم قاطی شش ماه زندونی بدونه ملاقاتی.... فکر نکنی ما لاتیم فقط بدون خاطرخاتیم توای نایاب ای ناب مرا دریاب دریاب منم بی نام بی گام مرا دریاب تا خواب مرا دریاب مستانه مرا دریاب تا خانه مراقب باش تا بوسه مرا دریاب بر شانه مرا دریاب من خوبم هنوزم آب می کوبم هنوزم شعر می ریزم هنوزم باد می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آذر 1385 20:04
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. عمیق ترین درد زندگی مردن...
-
جواب بده
پنجشنبه 9 آذر 1385 09:21
به نام حق هیچ مرد یا زنی ارزش گریه های تو رو نداره چون اگه داشت باعث اشک ریختن تو نمی شد. اگه کسی با تو هم عقیده نیست وکاری رو که تو علاقه داری اون دوست نداره به این معنی نیست که خود تو رو هم دوست نداره یک دوست واقعی کسی هست که دستان تو رو میگیردو احساسات قلبی تو رو درک می کند حتی زمانی که ناراحت هستی..اخم نکن ولبخند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آذر 1385 18:45
یه روزی یه روزگاری حرف بین ما نگاه بود عشقو نقاشی می کردیم نقش ما خورشید و ماه بود سوختم و سوختمو ساختم هر چی داشتم به پات باختم کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم آخه عشق یعنی شکستن یعنی عاشقانه سر سپردن قایق شیشه ای بودم تو اشکای سرد چشات من همونم که یک روزی جونشو هم می کرد فدات حالا می خوای تنها باشی بری یه...
-
بیتا خانوم مرسی
پنجشنبه 2 آذر 1385 23:54
اگه یه روز چشمات پر اشک شد و دنبال یک شانه گشتی که گریه کنی................ صدام کن صدام کن بهت قول نمی دم ساکتت کنم ولی قول می دم پا به پات گریه کنم. گفتی که مرا دوست نداری گلهای نیست بین من وعشق تو ولی فاصل ای نیست گفتم که کمی صبر کن وگوش به من کن گفتی نه , باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو...
-
عکس خودم
دوشنبه 22 آبان 1385 13:34
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبان 1385 13:23
غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده شب تو موهای سیاهت خونه کرده دو تا چشمون سیاهت مثل شبهای منه سیاهی های دو چشمت مثل غمهای منه وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه سیل غمها وادیمو ویرونی کرده وقتی با من میمونی تنهاییمو باد میبره دو تا چشمام بارون شبونه کرده بهار از دستای من پر زد و رفت گل یخ توی دلم جوونه کرده...
-
خیلی سخته برای من
جمعه 19 آبان 1385 02:10
خیلی سخته نمیشه نمی دونم بی تو چه جوری می خوام بمونم تا ابد همیشه دوریت و چه جوری تحمل بتونم بکنم این بار می خوام بخونم تا بدونی خودت که تو رو دوست داشتم و دوست دارم و خواهم داشت تا ابد بیا برگرد که من فقط به عشقه تو گرفتارم این دل نداره دیگه طاقت که بدون که چشم به راهتم پس زود برگرد عزیزم بیا که خونه منتظره نگاه و...
-
خدایی دوست دارم میمیرم برات
چهارشنبه 17 آبان 1385 23:11
حس تنهایی و غربتو انتظار این وزش نا بودیست یا ضربان قلب وحشت که بر زندگی ام میوزد چیزی به فرو ریختنم نمانده چیزی به تمام شدنم نمانده تلاش بی هوده ایست تو را از خود داشتن تلاش بیهوده مثل دست و پا زدن در مرداب مثل بیداری بعد از مرگ خب سخن کوتاه میکنم میثم جان شاید این آخرین آف باشه بزار صادقانه بگم اگه خوبی بدی از من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبان 1385 11:25
دنبال کسی نباش که باهاش زندگی کنی دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی چمن زیر پاتیم، خر نشی مارو بخوری؟