ماهاتما گاندی میگوید:
هفت چیز انسان را از پای در می آورد و هلاک میسازد:
1-سیاست بدون شرف
2- لذت بدون وجدان
3- پول بدون کار
4-شناخت بدون ارزشها
5- تجارت بدون اخلاق
6- دانش بدون انسانیت
7- عبادت بدون فداکاری
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش
که مرگ من تماشایی است
مرا در اوج میخواهی
تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
در دل چراغ صوت تو روشن است!
طنین دعوت صدای تو
با زنگ مشکین صدف پیام دار تو
هر روز می خواند مرا
با جان،
بر جانی پر تلاطم و انتظار.
گفتند با نگاه، به درونش توان کشی
تا تماشا کند
طوفان بزرگ بر پا شده ز عشق.
لیک در فراق، بی نگاه
چگونه به دعوت بخوانمش
تا بر خان بی رنگ و پیرایه ام
صدر نشین بی گمانه ی بانشان باشد
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
برگهای آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
کلبه ی عشق
کلبه ی می سازم پشت تنهای شب
زیر این سقف کبود که به زیبای پرواز کبوتر باشد
چهار چوبش از عشق ُ سقفش از عطر بهار ُ رنگ دیوار اتاقش از آب
پنجره ی از نور ُ پرده اش از گل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سر شار کنم
چراغ تنهای من نور چشمان توست
کاش در سبد احساس من شاخه ای از مریم بود
عطر آن را با عشق توشه ی راه قاصدکی میکردم که به تنهای تو سر بزند
شبنم یخ زده چشمانم
در زمستان سکوت گرمی دستان تو را می طلبد......