باز با آن دیگری دیدم تورا
جای قهرو اخم خندیدم تورا
بازگفتی اشتباهت دیدم
گفتمت باشد بخشیدم تورا
باز هم این قصه ات تکرار شد
با رقیبان رفتنت انکار شد
آنقدر رفتی که دیگر قلب من
از تو و عشق تو بیزار شد
آن رقیبان یک شبت می خواستند
زره زره پاکیت می کاستند
شب به مهمانخانه ات مهمان شدند
صبح اما از برت برخواستند
آمدی گفتی پشیمانی دگر
تا همیشه پاک میمانی دگر
اندکی از قول تو نگذشته بود
باز رفتی با رقیبانی دگر
تورا دیگر نمی خواهم نگو دیوانه می باشد
که دیگر خانه ات همچون مسافر خانه می باشد