-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1385 23:17
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1385 13:40
هر چه میخواهند فکر کنند من تو را دوست دارم. نمیترسم اگر نگاهی ما را کنار هم ببیند هر چه میخواهند اخم کنند میدانم که تو هستی و به همه دنیای من لبخند میزنی. هر چه میخواهند سرد باشند خوب میدانی که دستان گرم تو مرا بس است. هر چه میخواهند بکنند قلبهای من و تو آنچنان به هم گره خورده که با هیچ تبری قطع نمیشود. هر چه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1385 13:37
وقتی کسی رو دوس داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نیگاش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی حتی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1385 10:33
ان کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت با تو خاطره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهر 1385 15:11
دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟ دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی؟ دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی حتی اگر بره و همه چیزو با خودش ببره... حتی اگر از اون فقط های های گریه ی شبانت بمونه و عطر اخرین نگاهش... حتی اگر بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه دیدی؟ هر گوشه و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مهر 1385 13:28
از دسته تو نیست دله من از گریه پره مثله تو طاقت نداره واسه توهر دم می باره دیگه اشکای من طاقت موندن ندارن نباشی بی تو میمیرن می ریزن بی تو هر دم می بارن تو تمومه دنیامی تو تمومه حرفامی تو همه لحظه گرمه عاشق بودنی یه ستاره داره چشمک می زنه از اسمون داره دلمو می بره یه جای بی نام و نشون اون ستاره همون چشمای تو تو اسمون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهر 1385 10:33
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهر 1385 10:26
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهر 1385 18:46
انکه در تنها ترین تنهاییام تنهایه تنها می خواد بذاره ای خدا در تنها ترین تنهاییاش تنهایه تنها نذارش من میخوامت حالا .....
-
عشق
یکشنبه 2 مهر 1385 23:10
من توی هر کوچه به یاده تو خوندم مگه بی تو باشم نمی تونم فکرت نباشم اگه ترکم کنی بی تو تنهام عشقه من من بی بهونه باز عاشقونه خوندم می دونم من بی تو تلخه روزگارم دارو ندارم اگه ترکم کنی من بی تو تنهام نگو یروزی میریو پیشم نمیای دیگه اگه اگه مثله قدیمها منو نخوای دیگه اما بازم دلم به یاده تو گریونه دیگه بعد از تو عاشق...
-
یادت
شنبه 1 مهر 1385 20:14
هر چی میخوام بخونمت تو سینه خاموشت کنم بگذرم از گلایه ها ساده فراموت کنم هر چی می خوای اسمه تو رو خط بزنم تو دفترم برم نگاهی نکنم حتی دیگه به پشت سرم بازم می بینم که یاده تو سایه به سایه با منه نبودنت بهانه ای برای گریه کردنه ای که واسه بهانه هام یه عالمه قصه داری با واژه های موندنی تو شعر من پا میزاری حتی اگه نخونمت...
-
اینم عکس من
چهارشنبه 29 شهریور 1385 14:52
به یاد ارزوهام سکوتی میکنم بلند تر از فریاد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 شهریور 1385 19:56
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریور 1385 14:38
عزیزترین سلام: نمی دانم، براستی این تقدیر من ا ست! یا سرنوشت توست! که اینگونه دیواری از جنس فاصله بین نگاهمان کلاممان و بین دستهامان جدایی افکنده ست. دیرگاهی ست صدای تپش قلبت شوق زیستن را در من نیفروخته و ترنم صدای مهربانت سرود هستی را با من تکرار نکرده ست. اینک من در انتظارم در انتظار،همسرایی با باد هم نوایی با برگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریور 1385 14:37
عزیزترین سلام: نمی دانم، براستی این تقدیر من ا ست! یا سرنوشت توست! که اینگونه دیواری از جنس فاصله بین نگاهمان کلاممان و بین دستهامان جدایی افکنده ست. دیرگاهی ست صدای تپش قلبت شوق زیستن را در من نیفروخته و ترنم صدای مهربانت سرود هستی را با من تکرار نکرده ست. اینک من در انتظارم در انتظار،همسرایی با باد هم نوایی با برگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریور 1385 17:12
اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریور 1385 13:46
هر کی تورو ازم گرفت الهی بیچاره بشه روز قیامتکه رسید مجرم و آواره بشه به آب و آتیش می زنم فکرت نمیره از سرم می خوام فراموشت کنم اما بازم عاشق ترم طفلی دل عاشق من نشد تو رو نگه داره فقط یادم میاد نوشت چشماتو خیلی دوست داره
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریور 1385 13:34
چه قدر سخته تمام روز رو منتظر شب باشی که دوباره زل بزنی به صفحه سرد مونیتور و فقط نگاهت به ایدی یه نفر باشه و همش دعا کنی که روشن باشه با اینکه از قبل میدونی امشبم مثل تموم شبهای گذشته فقط باید چشمهای خواب رفته ادمک ایدیشو ببینی و درد دودلاتو براش اف بذاری به این امید که شاید اومدو خوند و جواب بده اونم ملوم نی فقط...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:30
فکر می کردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای و اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم و اشکهای خداحافظی را برای رسیدن به تو پا پیش گذاشتم خودم را قسمت کردم تو را سهم تمام رویاهایم کردم انصاف نبود...! تو که می دانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم پس چرا زودتر از تکیه تکیه شدنم جوابم نکردی...؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:28
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد دلم برای کسی تنگ است دلش برای دلم می سوخت که همچو کودک معصومی ومهربانی را نثار من می کرد دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت دلم برای کسی تنگ است که تا شمال ترین شمال با من بود کسی که بی من ماند کسی که با من نیست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:28
شمع چهارم گفت:نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم ما می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم،مـن امـــید هستم با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید.....کودک شمع امید را برداشت و بقیهَ شمع ها را روشن کرد نور امید هرگز نباید از زندگی شما محو شود هر یک از ما در این صورت می توانیم امید،ایمان،آرامش و عشق را در خود زنده نگه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:26
شمع دوم گفت:من ایمان واعتقاد هستم،ولی برای بیشتر آدم ها دیگر چیز ضروری در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد که دیگرروشن بمانم.........سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت شمع سوم با ناراحتی گفت:من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم،انسان ها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:24
آن را که دوستش دارم با اشک بدرقه نخواهم کرد پس به یاد آرزوهایی که میمیرند سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم،هیچ کسی نمی تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودی می میرم.......سپس شعلهَ صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1385 16:22
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد و زرد نشان نفرت است و من .. خسته از تکرار چنین حقیقتی ! تنها دلیلم برای نوشتن او بود و اینک... او دیگر نیست !
-
تقدیم به کسی که می دونم دوستیش تا نداره
جمعه 24 شهریور 1385 16:19
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریور 1385 10:47
وقـــــــــــــــــــتی مـــــــی بینمــــــــــــــــــت با دیگـــــــــــــــونی تو اوجه گریهام میخوام بــــــــــــــــــخندم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریور 1385 10:21
درود من به اولین کسی که نام عشق را آفرید بنام کسی که لیلی را بسیار زیبا آفرید به من بگوییدبدانم خدا نقش قلبش را چگونه کشید که ما را لایق آن نقش ندید خدا کند که ما وارثان مجنون باشیم خدا کند که برای عشق صاحب دلی غرق خون باشیم وای مردم باز اشتباه گرفتید باز که سراغ حاکم و قاضی گرفتید مرا دیگر یارای سخن گفتن با شما نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریور 1385 09:19
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریور 1385 09:19
وقتی از تو فاصله گرفتم انگاری ستاره ها بغض کردند اسمون گریه شب تنهاییام گلایه می کرد یاس باغچه مون از سکوت تو پژمرد شاپرک قصه ام تو غروب بی صدا مرد تو در قلب من فرشته ای زیبا تو را من همیشه در هوای مهر تمنا مرا در نوای تو همیشه تنها محبوب من بیا بیا که به خدا گفته ام هرگز نباشیم از هم جدا آیا می شود روزی که گلدسته ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریور 1385 18:23
این پرنده مهاجر همیشه عاشق پرواز حالا با بالی شکسته میخونه چه غمگین آواز توی یک هجرت جمعی دست بیرحمه صیاد اونو از جفتش جدا کرد با تنهایی آشنا کرد نجوای دو جفت عاشق روی شاخه های تنها شعری عاشقانه بود صدای قشنگ بالش تو فضای بی کرانه بهترین ترانه بود حالا تنها حالا خسته با دلی از غم شکسته بی صدا تر از همیشه با خودش تنها...