روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است
و راست راست توی خیابان راه می رود
عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند
و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد
و زرد نشان نفرت است و من .. خسته از تکرار چنین حقیقتی !
تنها دلیلم برای نوشتن او بود
و اینک...
او دیگر نیست!