••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

 

اسطوره های زمستان را

شاخه های حسرت به دلش را

غم خفته در چشم ترت را

سیه سایه ات را

که به دیوار تکیه کرده

نقشبند چهره ات را

...

یکجا همه را عشق است

  

جاده ی که زیر پایت

زیر پایم لغزید ، رقصید

بی انتها جاده عشق ما  

دانه دانه سنگ ریزه های

این جاده مقدس را

که به سنگین دلکت راه نداشت  

...

یکجا همه را عشق است

 

تمام یادداشت های صمیمی

... و یک دست خط

یادگار روزهای جوانی

همین کوله مندرس را

که لبریز از کتاب های قدیمیست

...

یکجا همه را عشق است

 

شب از نیمه هایش گذشته

و تصویر ساقی درون پیاله

همه گنگ پوچ نقشیست

از خاطرات گذشته

نفس های آخر، پس انداز باشد

به قصد تقرب ، ...

و فریاد سردادن این ترانه

...

ای عشق ... ، عشق ...

یکجا همه  را عشق است

 

تقدیم به چشمهایی که در راه ماندند و دلهایی که انها را راندند .

تقدیم به اشکهایی که غررورشان شکست و عهدهایی که کسی انها را نبست.

زندگی شیبی ست و عشق سیبی ست و وای بر حال ان که در عشق پایبند نظم و ترتیبی ست.

 

و اما تو :

 قرار نبود ان وقت های تو جایشان را با این وقت های من عوض کنند.

قرار نبود عشق هم مانند گیلاس و بوسه و عیدی و تعتیلات تابستان اولش قشنگ باشد.

قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم.

 قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند . قرار بود هر کس به هوای شکستن دل خودش بماند.

قرار نبود هر چه قرار نیست باشد. قرار تنها بر بیقراری بود و بس.

گمان نمیکنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد .

اما یقین دارم که کودک دلت کمتر از پیش بهانه ی لالایی های شعر گونه ام را می گیرد.

مهم نیست.....

فقط یک چیز یاد همه بماند .

اگر اتفاقی که نباید بیفتد افتاد تنها برایت می نویسم.

خودت خواستی .

تقصیر من نبود .

 

 

زیر سایه ی امن ترین سایه بان هستی دلواپس دلواپسی های یکدیگر باشیم.

 

 

از دسته تو نیست

از دسته تو نیست

دله من از گریه پره

مثله تو طاقت نداره

واسه توهر دم می باره

دیگه اشکای من طاقت موندن ندارن

نباشی بی تو میمیرن می ریزن

بی تو هر دم می بارن

تو تمومه دنیامی

تو  تمومه حرفامی

تو همه لحظه گرمه عاشق بودنی

یه ستاره داره چشمک می زنه از اسمون

داره دلمو می بره

یه جای بی نام و نشون

اون ستاره همون چشمای تو تو اسمون

داره پر پر میزنه واسه دیدن اون

این طلوع هم مثل روزهای بی فروغ دیگرم گذشت

این طلوع هم مثل روزهای بی فروغ دیگرم گذشت

این شبم مثل شبهای دیگر سیاه زندگانیم گذشت

این همه امید و این همه مهر هم گذشت

برای دیدنت

برای ماندنت کنار من

برای یک نگاه هر چند سرد تو 

برای لمس کردن دست من

برای آنکه دوباره عاشقم شوی

مرا شبیه یک قلم درون دست خود بگیری و نوازشم کنی

برای آنکه دوباره در درون قلب تو شکوفه ای کنم

برای زنده ماندنم

 به هر دری زدم

به هر که گفتی و نگفته ای سر زدم

کسی از درون تو برای من خبر نداشت

این همه رنجش و بی اعتناییت به روی عشق من اثر نذاشت

از روز رفتن تو این همه سروده ام

در جواب من، خاموش مانده ای چرا