••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

••»»(دوستت دارم همین)»»~••

••»»(َAloNe BoYَ)»»~••

آمدن فردا را نمی خواهم ببینم

نمی خواهم

چرا که فردا آغاز کهنگی عشق امروز تو است. فردا سلامی دوباره تو را به سوی خود می

کشاند.

پس من فردایم را نمی خواهم...

چرا که تو در آن نیستی

تو در آن نیستی!

آمدن فردا را نمی خواهم ببینم

نمی خواهم

چرا که فردا آغاز کهنگی عشق امروز تو است. فردا سلامی دوباره تو را به سوی خود می

کشاند.

پس من فردایم را نمی خواهم...

چرا که تو در آن نیستی

تو در آن نیستی!

آمدن فردا را نمی خواهم ببینم

نمی خواهم

چرا که فردا آغاز کهنگی عشق امروز تو است. فردا سلامی دوباره تو را به سوی خود می

کشاند.

پس من فردایم را نمی خواهم...

چرا که تو در آن نیستی

تو در آن نیستی!

 هر بار که به سراغش رفتم های های گریستم

آخرین بار که به سراغش رفتم دیوانه وار خندیدم

وقتی حالت استفهام را در نگاهش دیدم با طعنه گفتم:

بس بود هر چه تو قاهقاه خندیدی و من هایهای گریستم

هنوز حرفم تمام نشده بود که قطره اشکی سر گردان در گوشه چشمم

لنگر انداخت٬ با طعنه گفت:بنا بود گریه نکنی

پس این قطره اشک چیست؟

اشکم راپاک کردم

نیلوفرانه گفتم این

این قطره ی اشک نیست

نقطه است!

این آخرین نقطه ای است که به آخرین جمله ی

آخرین فصل کتاب ایمانم به عشق مردان گذاشتم.

من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم جز به یکپارچگیشان در

نامردی!!!...

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد